آموختهام که زندگی، خرد شدن زیر آوار سختیها یا سپر انداختن در برابر آماج تیر بلاها نیست. زندگی، داشتن حس رضایت و پایکوبی در اوج طوفان رنجها و مصیبتها است...
گاهی آنچنان مثل دائمالخمری به زرق و برق این دنیا دل میبندیم که یادمان میرود یک روز هم باید جلو پلاسمان را جمع کنیم و راهی دیار فراموششدگان شویم. البته که هرگز از مرگ نمیترسم چون اینجا دلبستگی چندانی ندارم...
من نمیخواستم کسی مدام به من توجه کند؛ نیاز داشتم یک نفر آن قدر برایم مهم باشم که من به او توجه کنم، عاشق شدن را زندگی کنم، پیچک شوم به دور کسی، نه برای این که وظیفهام است برای این که دوستش دارم از او محافظت کنم...
"دخترها شگفتانگیزند" صرفاً یک کتاب نیست، بلکه یک منبع توانمندسازی است که به خوانندگان یادآوری میکند که دختر بودن موهبتی ارزشمند است و این دنیا بوم نقاشی آنها برای خلق کردن و الهام بخشیدن است.