من نمیخواستم کسی مدام به من توجه کند؛ نیاز داشتم یک نفر آن قدر برایم مهم باشم که من به او توجه کنم، عاشق شدن را زندگی کنم، پیچک شوم به دور کسی، نه برای این که وظیفهام است برای این که دوستش دارم از او محافظت کنم. کاش میان آن همه کتاب، ماده و قانون، یک تبصره برای کسی که بلد نبود عاشق شود هم وجود داشت تا حالا برای نابلدی، خودم را این طور به صلابه نکشم از دست ندهم تا بفهمم به دست آوردن چه حسی دارد. من او را دوست دارم چون به من این فرصت را داد تا کشفش کنم، درک کنم از زندگی و دوست داشتن چه میخواهم.