خاک نرم بود و دست ریز و پایم تا قوزک رفت توی لانه‌شان...

ژیلا آقارفیعی داستان‌نویس ایرانی متولد سال 1341 می‌باشد.

این اثر داستانی حماسی عاشقانه در دوره آل بویه اتفاق می‌افتد و جزء آثار برگزیده حماسی مشهد است.

- دختر صیغه‌ای‌اش هستم. افسر نگهبان گوش‌هایش تیز شد و به دختر حدوداً سی ساله‌ای که داشت به گروهبان کارت شناسایی نشان می‌داد نگاه کرد و گفت: - یعنی چی دختر صیغه‌ای‌اش هستی؟..

کاغذ را برمی‌داری که باز توی دستت جان جان می‌کند تا با باد برود، یا باد می‌خواهد دستی دستی آن را ببرد. ممکن است این کاغذ از دست هر یک از این آدم‌های توی محوطه‌ی همین رستوران بین راهی افتاده باشد. همین آدم‌های پراکنده‌ی اطراف، یا مسافر هر کدام از آن اتوبوس‌ها....

آن شب خواب به چشمان پسرک نمی‌آمد. کاغذ را محکم توی دستش گرفته بود....