کتاب "بازنویسی"، داستان یک نابغه است که بیوقفه وادار به تصحیح و تصحیح برداشتهای خود میشود تا اینکه به تنها نتیجه منطقی نهایی یعنی نفی برسد، نفی روح خویش.
کتاب "هابیت" روایت ماجراهای بیلبو بگینز، همان هابیت سفر كرده و سرگردان است كه حلقۀ یگانۀ قدرت را پیدا كرد (بعضیها میگویند دزدید) و با خودش به شایر آورد...
"یاران حلقه" از نیروی شوم حلقه یگانه میگوید و داستان شگفتانگیز ماجرایی را آغاز میکند که در "دو برج" ادامه می یابد و در "بازگشت شاه" به اوج خود میرسد...
انگار یادمان رفته بود خارج از دیوارهای این باغ کویر است. هر دو فقط به آن لحظه چسبیده بودیم، به آرامشی که داشتیم و به قول آزاد هم را کامل میکردیم. مشاورمان به ما میگفت متضادترینهای سازگار... و این برای من و او قشنگ بود...