نام راوی را نمی دانیم اما می دانیم که از دست کسانی فراری است؛ شکارچیان بدذاتی که از آن ها هم چیز زیادی نمی دانیم لابه لای این تعقیب و گریز راوی مشوش داستان از شگردهای گریزش نیز حرف می زند نکاتی شاید انتزاعی و شاید هم کاربردی؛ از سرعت از استتار میان توده مردم از امساک در خوردن و آشامیدن و استراحت حین گریز از ریاضیات و بی فایدگی اش از اغراض نسبتا گنگ شکارچیان به مرور اما از خلال همین کلی گویی های مغشوش راوی در گریز از دل نقاشی های بی صورت مکس نویمن و طبالی های آزاد موسیقی سیلوستر میکلوس داستانی مهیج نیز زاده می شود. کم کم آن چهره های مخدوش در ذهن خواننده معنا می یابند و کمی دیرتر میتوان حتی دلیلی برای این گریز انتزاعی یافت.