هاروکی موراکامی نویسنده نام آشنای ژاپنی در اغلب آثارش پرسشهای وجودی انسان را میکاود و با محو مرزهای واقعیت و خیال و نیز با ترسیم فضایی رویاگونه به شرح عمیقترین تجارب انسانی مینشیند؛ از تنهایی و تردید گرفته تا جست و جوی معنای زندگی.
توکار چوک در زمان ضیافت اشباح نه تنها دست به تسویه حسابی فمینیستی با افلاطون و مان میزند، بلکه میگوید آثار این دو نقاط عطف نمادینی است که با فاصله بیش از دوهزار سال از یکدیگر، پیروزی بیچند و چون مردانگی را در مدیریت فکری جهان نشان میدهد.
نخستین چیزی که بعد از خواندن این کتاب به خاطر خواهیم سپرد، تنش معنایی واژه «اتوپیا» است. به نظر میرسد در دست کم پنج قرن گذشته با دو سطح از اتوپیاپردازی مواجه بودهایم....
داستانهایی که سامبرا مینویسد کوتاه و کم حجماند. شیوه داستاننویسی او هم همین گونه است، موجز اما صریح. ایده را یک راست روی کاغذ سرازیر میکند و حالا وظیفه خواننده است که سهمش را از این کلام موجز بردارد یا برندارد. این ویژگی در نثر او نیز بازتاب دارد. گویی خواننده رو به رویش نشسته باشد و با هم مشغول گپ و گفت باشند، بدون زبان بازی شبیه آنچه که در زبان زندگی روزمره جریان دارد.
راوی تمام داستانهای دروغ خود فیشر بود. آخرین داستان دروغش هم این بود که به بازجوها گفت در ساختمانی خرابه در مسکو کلی پول پیدا کرده است. این داستان علامتی بود به مسکو که گرچه دستگیر شده، چیزی را فاش نخواهد کرد.
ایسیدرو ویدال، مردی بازنشسته و نهچندان پرشور، یک روز صبح خود و دوستانش را در میانهی جنگی غیررسمی مییابد؛ جنگی که در آن جوانها به جان پیرها افتادهاند.
نیل برتون با کاوش در ماهیت اختلالاتی همچون اسکیزوفرنی، افسردگی، اختلال دوقطبی و... به واکاوی ذهن، بدن، زبان و خلاقیت انسان میپردازد و پرسشی را که سالهاست نقل زبان همگان شده دوباره پیش میکشد: آیا رابطهای بین نبوغ و دیوانگی وجود دارد؟