نمیدونستم دنبالهی خوابم رو دارم میبینم یا واقعاً یکی صدام میکنه! هرچی که بود اصلاً ازش خوشم نمیاومد و داشت آزارم میداد! دلم میخواست بخوابم! تمام وجودم احتیاج به خواب داشت، مخصوصاً با بگومگویی که دیروز با فرناز کرده بودم...
"بین ما یک رودخانه بود" اولین رمان محمدباقر اصلیان است که در جهانی چند فرهنگی به روایت داستانی عاشقانه میپردازد و سرگذشت زنی از طبقات فرودست جنوب عراق را باز میگوید. زن تن به ازدواجی معمول میدهد اما در طول زندگی بارها با شبیه عشقش مواجه میشود. داستان در جغرافیا و فضای متغیر عراق و ایران در دوره جنگ و پساجنگ روی میدهد و ما در رمان با مرارتهای زنی تنها مواجه میشویم که قربانی نگاه طبقاتی نژادی شده است.
کیخسرو: ای پهلوانان نامدار و ای خنجرکشان روز جنگ، سراسر مرز ایران را بر پشت اسب پیمودم و هیچ باشندهای را ندیدم که دلشاد باشد و ثروتمند و خانهای آباد به چشمم نیامد...