"بین ما یک رودخانه بود" اولین رمان محمدباقر اصلیان است که در جهانی چند فرهنگی به روایت داستانی عاشقانه میپردازد و سرگذشت زنی از طبقات فرودست جنوب عراق را باز میگوید. زن تن به ازدواجی معمول میدهد اما در طول زندگی بارها با شبیه عشقش مواجه میشود. داستان در جغرافیا و فضای متغیر عراق و ایران در دوره جنگ و پساجنگ روی میدهد و ما در رمان با مرارتهای زنی تنها مواجه میشویم که قربانی نگاه طبقاتی نژادی شده است.
پدر خالد سعی میکرد با صدای نچ نچ با گاومیش حرف بزند اما گاومیش تبدیل به موجودی وحشی شده بود و دیگر هیچ زبانی را نمیفهمید. آب را گلآلود کرده بود و حتی سعی میکرد خودش را هم شاخ بزند دور خودش میچرخید و به خود میپیچید. میخواست معیدیها را با شاخهایش تکه پاره کند. به هر طرف حمله میکرد. حتی به آب شاخ میزد. چندبار روی صورت یا کمرش افتاد. نعرهاش مردم را جمع کرده بود. پاهایش را محکم به آب میکوبید. معیدیها دور او میچرخیدند و سعی میکردند هر چه شکرد و مهارت دارند به کار ببرند تا او را آرام کنند....