اگر یک بیماری بتواند ظرف چند روز بیمارستانی را تخلیه پژوهشگاهی را ایزوله و پایتخت را در آستانه قرنطینه قرار دهد، چه کسی باید زنگ خطر را به صدا در آورد؟
از شنیدن صدای خودش و کلمه «مرگ» قلبش فشرده شد و اشک در چشمهایش لغزید و در عین حال از این که توانسته است چنین کلمه خطرناکی را بر زبان بیاورد و وفاداری خودش را به عشقش به این ترتیب ثابت کند، دلش از احساس غرور و رضایت شیرینی لبریز شد...