سربازرس پلیس استانبول مرد کهن کار رمانهای او با خبر کشف جسدی در محل بازی کودکان در پارکی در استانبول با تیمش از جمله زن جرمشناس زیبای گروه عازم آنجا میشود. جنازه در زمین ماسه رها شده.
رودریگو با تماس مادرش از مکزیک متوجه می شود غول ادبیات جهان سرما خورده و باید هر چه سریعتر خودش را به بالینش برساند چون به اعتقاد مادر این سرماخوردگی قطعاً پیرمرد را از پا درخواهد آورد.
رمانِ خدمتکار با فضای خونین و ترسناکِ خود خواننده را دچارِ هیجان و البته نزدیکی به ماهیتِ ترس می کند. این که چگونه یک اتفاق می تواند تمامِ روندِ یک سرنوشت را عوض کند.