مارگو ریمر، نویسنده و خبرنگار لهستانی، با بیان خاطرات مردم آلبانی در دوران استیلای کمونیست رنج انسانهایی را به تصویر میکشد که نزدیک به نیم قرن زیر مشت آهنین انور خوجه و در کشوری که تمامی مرزهایش با سیمخاردار مسدود شده بود به معنای واقعی کلمه تحقیر و خرد شدند...
این رمان داستان مردی آشفته را روایت میکند که نمیتواند خود واقعیاش را برای دیگران آشکار کند و در عوض نقاب شوخ طبعی به چهره میزند و به خود تخریبی روی میآورد.