هوت دلش ماجراجویی میخواهد، اما اُلیو شجاعت لازم را برای کسب تجربههای جدید ندارد. اینبار نوبت هوت است که بهجای دو نفر شجاع باشد، دست اُلیو را بگیرد و به او یاد بدهد تا وقتی کنار اوست نباید از چیزی بترسد. جریان داستان هم مثل شخصیت هوت، خیالی است... داستان سفری که با بالنسواری شروع میشود و با قایقسواری در رودخانهی خروشان ادامه مییابد و با بازگشت به فضای امن خانه تمام میشود.
کتاب «یادداشتهای کوچه و خیابان»، چنانکه اِرنو خود در پیشگفتار این کتاب توضیح میدهد، «گزارش یا تحقیقی جامعهشناختی دربارۀ جامعۀ شهری نیست، بلکه تلاشی است برای دستیابی به واقعیت یک دوره (عصر مدرنیتهای که شهری تازهساز، تصویری ژرف از آن به ما میدهد بیآنکه باعث شود به تعریفی دقیق از آن دست یابیم) از طریق ثبت لحظات گذرای زندگی روزمرۀ جمعی.»...
یک تریلر روانشناختی هوشمندانه و الهامگرفته از هیچکاک، دربارهی دو زن عادی که پس از رسیدن به آستانهی فروپاشی، پیمانی خطرناک برای گرفتن انتقام میبندند.
والدین من فقط ممکن است به یکی از این سه دلیل من را برای شام بیرون ببرند: یک، کسی مرده باشد (که چون فقط گروه خانوادگیمان در فضای مجـازی بالای نود نفر عضو دارد میشود گفت بیشتر از آنکه فکر میکنید پیش میآید)؛ دو، تولد کسی باشد؛ سه، میخواهند تصمیمی را به من اعلام کنند که قرار است زندگیام را زیرورو کند.
چهل نامه کوتاه به همسرم مجموعهای از نامههایی است که نادر ابراهیمی هنگامی که مشغول یادگیری هنر خوشنویسی بوده به همسرش فرزانه منصوری نوشته است. وی در این نامهها درباره زندگیشان در کنار هم، عشق و مشکلاتشان صحبت میکند و آشکارا سختیها و اضطراب مشترکشان را مطرح میکند. برای ابراهیمی نوشتن این نامهها فقط فرصتی برای تمرین خوشنویسی نبود بلکه تمرینی برای کاوش و جست و جو در درک زندگی، عشق و رابطه زناشویی است.
قبلا خانههای مردم را تمیز میکردم و حالا، باورم نمیشود که این خانه واقعا متعلق به من است. آشپزخانهای جذاب، بنبستی آرام و حیاط بزرگی که بچههایم میتوانند در آن بازی کنند. من و شوهرم سالها پسانداز کردیم تا بتوانیم به بچههایمان زندگیای را بدهیم که سزاوارش هستند.