او ساعت ها با یک نوشیدنی در دست، خیره به روبرو، به بار پوچی و حقارتی فکر می کند که همیشه بر دوش دارد. تنها هم صحبت او فروشنده ای است که از او نوشیدنی می خرد. استاد ساعت ها روبروی او می نشیند و دوست دارد توسط او درک شود. «آخرین گرگ» در واقع مونولوگ های استاد خطاب به این مرد است؛ مردی که به نظر می رسد حوصله ی گوش دادن به حرف های استاد و درکی از شرایط او ندارد. استاد افسرده را می توان کاریکاتوری از خود کراسناهورکای دانست. کسی که نوشته هایش را منطقی دل سرد کننده فراگرفته و خودش آن ها را غیرقابل خواندن می پندارد. کراسناهورکای در این داستان، از تکرار جملات استفاده می کند.