کوری يک حکايت اخلاقی مدرن است، و مانند داستانهای اخلاقی کهن پيامهايی اخلاقی را، اما برای مخاطبی امروزی، در خود نهفته دارد. به همين دليل است که باز مانند آن داستانها، قهرمانهايش نه به نام بلکه با يک صفت ياد می شوند، و در آغاز کتاب نيز با نقل قول از اثری ناموجود به نام کتاب موعظه ها، به ما يادآوری می شود که اين رمان يک موعظه است. موعظه رعايت کردن و مراعات. دنيای سراسر سفيدی پليد و وحشت باری که کورشدگان داستان در آن به سر می برند خاويه بینظمی و آشفتگی است که نظم روابط انسانی بر آن حاکم نيست و در آن مهمترين چيزی که انسانها نمی بينند حقوق يکديگر است. ساراماگو چهره مسيحايی نجات بخشی را جست و جو می کند که دوباره درس محبت را به آدمها بياموزد.
بخشی از کتاب
"به نوعی من هم کورم، کوری شما مرا هم کور کرده، شاید اگر عده ی بیشتری در میان ما قادر به دیدن بودند من هم بهتر می توانستم ببینم. من هرچه بیشتر می گذرد، کمتر می بینم، ولو این که بینایی ام را از دست ندهم. بیشتر و بیشتر کور می شوم، چون کسی نیست که مرا ببیند"