حس وظیفه آنگاه معنا می‌ یابد که حرفه‌ ای را که در پیش گرفته‌ ای، با عشقی آتشین دوست بداری و چون بر سر دوراهی قرار بگیری، بر اساس نداری وجدانت دست به انتخاب بزنی. یک‌ سو، زندگی در پناه سکوت تحمیلی و سوی دیگر، مرگی همراه با طلیعه‌ی فریاد واپسین حقیقت.

دلم نمی‌خواهد به فوتبال به عنوان یک شغل فکر کنم. این‌طور نیست که زندگی برایم بدون توپ غیرممکن باشد، ولی تضمین می‌دهم که تصور یک زندگی بدون تمرین کردن، بدون زمین فوتبال، بدون مسابقه، بدون هیجان و بدون حس رقابت برایم غیر ممکن است. فوتبال، زندگی من، عشق بزرگم و مایه شادی‌ام است...

رمان کوری، حکایت شیوع یک نابینایی جمعی و ناشناخته در شهری بی نام و نشان، و اثرات اجتماعی متعاقب آن است

رمان کوری، حکایت شیوع یک نابینایی جمعی و ناشناخته در شهری بی نام و نشان، و اثرات اجتماعی متعاقب آن است

رمان کوری، حکایت شیوع یک نابینایی جمعی و ناشناخته در شهری بی نام و نشان، و اثرات اجتماعی متعاقب آن است