امپراتور پرتغالستان شاهکار کوچکی از سلما لاگرلوف است... اما به خوبی چیرهدستی نویسنده را نشان میدهد. این اثر رمانی شیرین و لطیف است، با داستانی تأثیرگذار که یادآور افسانه های باستانی است. عشق یک پدر به دخترش و جنونی که فقط محصول خیال باطل عشق ابدی است، هستهی داستان را تشکیل میدهد. خوانندگان باید با دو عینک اثر را بخوانند: عینک عشق و عینک جنون، که جدایی ناپذیرند و اجتنابناپذیر... جالب است که تأثیرگذارترین جمله کتاب مربوط به رابطه یان با دخترش نیست، بلکه مربوط به رابطه او با همسرش است، که جنون یان آن را از رابطهای سرد و دور به رابطهای نرم و شیرین تبدیل میکند:
«یان دیوانه نیست، اما خداوند پردهای جلو چشمانش کشیده تا مجبور نباشد چیزی را ببیند که طاقتش را ندارد؛ و این مایه شکرگزاری است.»