هر تلاشی برای فهم گذشته سفری است به دنیای مردگان. آیا ماجرای کثیف پنهان در پس باغوحشهای انسانی قرن نوزدهم اروپا، به زندگی پسرکی در صد سال بعد دخلی دارد؟ دورفمن در اشباح داروین به سراغ گروهی از بیصدایان تاریخ میرود که هیچ ردی از آنان جز در کنج عکسهای برفکی و وقایعنگاری کاوشگران و دانشمندان پیدا نمیشود، ارواحی سرگردان و رنجدیده که دوبار و از دو جهت قربانی شدهاند: یک بار قربانی کاشفان حریص اروپایی و بار دیگر قربانی علم، قربانی نظریۀ داروین، قربانی خود داروین. از متن کتاب «حالا خوشحالی حرامزاده؟ حالا که مادرم را کشتی، حرامزاده، توی حراملقمة وحشی! من را وسیله کشتنِ او کردی. نابود کردن من کافی نبود، رفتی و او را هم اغفال کردی، غرقش کردی؟ غرقش کردی چون من نتوانستم خودم را غرق کنم. پیدایت میکنم، ردت را میگیرم و تکتک درختهایی را که دوستشان داشتی میسوزانم، آن جنگل آمازون کوفتی را به آتش میکشم!»