روباه گفت: «من نمیتونم با تو بازی کنم، چون منو اهلی نکردن.» شازده کوچولو گفت: «اوه! لطفاً منو ببخش.» ولی بعد از کمی فکر گفت: « «اهلی» یعنی چی؟» روباه گفت: «تو اهل اینجا نیستی، دنبال چی هستی؟» شازده کوچولو گفت: «دنبال آدما میگردم، «اهلی کردم» یعنی چی؟ » روباه گفت: «آدما تفنگ دارن و شکار میکنن. این کارشون خیلی آزاردهنده است. اونا مرغها رو پرورش میدن. اینا تنها کاراییاند که آدما دوست دارند بکنن. آیا تو هم دنبال مرغها هستی؟ » شازده کوچولو گفت: «نه، من دنبال دوست میگردم. «اهلی کردن» یعنی چی؟» روباه گفت: «اهلی کردن کاریه که خیلی وقته به دست فراموشی سپرده شده، یعنی ایجاد دلبستگی کردن.»
کتاب پیش رو یک رمان کردی منحصربهفرد و یک اثر ادبی متفاوت است که از شاهکارهای معاصر کرد به حساب میآید و تصویری از زندگی معاصر بشر که با جنگ، اختلاف طبقاتی، درگیری با دشمن، بحران هویت و... گره خورده، به تماشا میگذارد.
اگر ساکن پاریس بودید و میدانستید که یک شبح در اپرای پاریس، زندگی میکند و مسئولین اپرا، وجود او را از همه مخفی کردهاند، چه میکردید؟ هرگز از کنار ساختمان اپرا رد میشدید یا مسیرتان را عوض میکردید؟