…پل دارد جسورتر می شود. می گوید در عالم همه چیز نقطه ی آغاز مشخصی داشته، و پایانی هم خواهد داشت. پل می گوید، یک روز، همه ی چیزهایی که می شناسیم، ناپدید می شود. این حرفی است که او می زند…
لئوناردو از او خواهش کرد اجازه دهد مدت بیشتری بر روی آن کار کند، چون از لبخند تصویر راضی نبود. او به لیزا گفت: «اغلب مردم با لبهایشان می خندند، اما شما با چشمهایتان لبخند میزنید.»
در جایی در سوئیس مکانی ساخته میشود که آدمهایی که فراموشی مطلق گرفتهاند میتوانند در دههی محبوب و مطلوب خود زندگی و تاریخ را از نو تجربه کنند؛ ایدهای حیرتآور که این مکان یعنی «پناهگاه زمان» را ساخته است.