کتاب مردگان عمارت بیست و پنجم داستان خون آشامی است که با دیدن زخمی کوچک، پوستی خراشیده، یا بوی خون از خود بی خود می شود و به حیوانی درنده تبدیل می شود.
پریباد آهی کشید و گفت: «زنهایی که بذر عشق در وجودشان کاشته شده پریانی حقیقیاند که عاقبت یا تنها ماندگانی از یاد رفته خواهند شد یا همچون پریباد افسانهای با آرزوهای برباد رفته!»
در این رمان، شخصیت اصلی با چالشهای درونی و بیرونی مواجه است که او را به سمت جستجوی هویت و معنا در زندگی سوق میدهد. نویسنده با استفاده از زبان ساده و روان، به بررسی احساسات و افکار شخصیتها پرداخته و خواننده را در مسیر تحول و کشف درونی همراه میکند.