داستایفسکی انگار چیزی یادش آمده باشد گفت: «نمایش در سه پرده:داستان چند مسافر که باهم به پتروآباد می آیند.خودشان را رند و حقه باز و معرکه بگیر می دانند.
واقعیت اینه که من یک روز صبح از خواب بیدار شدم و دیدم که پدرم تبدیل به یک کنه ی پشمالو شده و همچنان سعی می کنم ازش محافظت کنم. نمیخوای بدونی جهان انتزاع چه شکلیه؟
در میان کوچههای تنگ و خاطرات بارانخوردهی تهران، کتاب هیلان داستانی است از عشق، درد و امید که به زیبایی و با قلم فهیمه علیمردانی به تصویر کشیده شده است.