مرد کمدی آینهای است که از زوایای غیرمنتظره، تصویری نامتعارف اما آشنا از زندگی به ما نشان میدهد؛ تصویری که شاید ترجیح میدادیم نبینیم، اما نمیتوانیم از آن چشم برداریم.
در پنج داستان گالری امیال بشری، تلخی و تباهی این روزگار هم جریان دارد، با این همه پایان آنها رو به روشنایی و امید است و روایت سرخوشانهی نویسنده باعث شده که فضای داستانهای کتاب عبوس و تیره نباشد.
شاه ایران آغامحمدخان، سرخوش و شوخوشنگ از میان آب گرم و مطبوع خزینه برخاست بیرون زد و در فضایی راحت دور خودش چرخید و رندانه رقصید. نزدیکان با دیدن او یک آن یاد دوران نوجوانی و جوانیاش افتادند که چهره و پیشانیبلندش چشم هر بینندهای را خیره میکرد....
کاغذ را برمیداری که باز توی دستت جان جان میکند تا با باد برود، یا باد میخواهد دستی دستی آن را ببرد. ممکن است این کاغذ از دست هر یک از این آدمهای توی محوطهی همین رستوران بین راهی افتاده باشد. همین آدمهای پراکندهی اطراف، یا مسافر هر کدام از آن اتوبوسها....