جوام گارال صاحب یک مزرعه در نزدیکی مرز پرو و برزیل می‌باشد و در نزدیکی رودخانهٔ آمازون زندگی می‌کند، او مجبور به آغاز یک سفر در طول رودخانه می‌گردد...

در سفر به مرکز زمین پروفسوری آلمانی، که معتقد است در اعماق زمین مواد داغ و مذاب و کشنده وجود ندارد و...

حورا تشکر کرد و با انداختن شال سفیدی روی سرش به دنبال او به راه افتاد. وقتی وارد سالن غذاخوری شد، ابتدا سلام کوتاهی نثار مرد غریبه‌ای به نام شوهر که آن طرف میز نشسته بود کرد و سپس روی صندلی که اشرف خانم برای آن سرویس چیده بود نشست...

فکر می‌کنم دوست دارم یک دختر عاشق باشم. حتی اگر الان کسی برای دوست داشتن نباشد...

پایین خیابانهای بازار که از ازدحام کلی آدم سنگ و ریکشاها شلوغ است...

این رمان درباره زندگی دختری است که در کودکی مادر و پدر خود را از دست می‌دهد و پس از ناملایماتی که از بستگان نزدیکش می‌بیند به پرورشگاه سپرده می‌شود و در محیط خشک و خشن آنجا پرورش می‌یابد...