پایین خیابانهای بازار که از ازدحام کلی آدم سنگ و ریکشاها شلوغ است. بعد از دکه هایی که یوی هل و روغن در حال جلز واز میدهند. زیر آسمان دود آلودی که اجازه رد شدن حتی یک باریکه کوچک افتاب را نمی دهد. آن نمته های خط متروی بنفش آشفته بازاری از خانه هایی با سقف های حلبی قرار دارد. جی ناله با خانواده اش آنجا زندگی میکند چی از دم در خانه شان میتواند چراغ های درخشان آسمان خراشهای شیک و پیک شهر را ببیند با اینکه مادرش خدمتکار یکی از همین آپارتمان هاست ولی آنها به چشم چی کیلومترها ازشان فاصله دارند.
بیرون شیرینی فروشی ها آب از لب و لوچه اش آویزان میشود یک عالمه برنامه های واقع گرای پلیسی میبیند و خیال میکند از دوستهایش یعنی پری با اینکه بالاترین نمره ها را میگیرد و فیض با اینکه یک کار واقعی دارد باهوش تر است وقتی یکی از هم کلاسی هایش گم میشود. تصمیم می گیرد با مهارتهای حل جرائمش که از تلویزیون یاد گرفته او را پیدا کند. از پری و فیض می خواهد دستیارهایش شوند. آنها با یکدگیر فهرستی از افراد تهیه و با آنها مصاحبه می کنند و به مکانهایی سر می زنند.
ولی با گم شدن بچه های دیگری در محله شان داستانی که به عنوان یک بازی آغاز شده است به ماجرایی شوم تبدیل میشود چی پری و فیض به ناچار با والدینی وحشت زده نیروی پلیسی بی مسئولیت و شایعاتی درباره اجته ای که روح مردم را میقاید روبه رو میشوند. این ناپدید شدن ها به خانه شان که نزدیک تر میشود. زندگی چی و دوستانش دیگر هرگز مثل سابق نمیشود.
این داستان با الهام از اتفاقها و مفقودیهای بسیار زیادی که در پایتخت هند رخ می دهد. به نگارش درآمده است.