سیصد چهار صد سال پیش یك داستانی به دنیا آمد به نام عزیز و نگار. خودش پا در آورد، از این دهان به آن دهان و از این روستا به آن روستا سفر كرد و عزیز و نگار این طوری بزرگ شدند.
هارلی اسمیت نوزده ساله به کار و زندگی خودش مشغول است. پیتزا میخورد، سرکار میرود، از قدرتهای مخصوصش یواشکی استفاده میکند و فیلمهای تینیجری میبیند.
جین آستین با نوشتن کتاب اما، توانایی و استعداد خود در به نقد کشیدن نگاههای همیشه حاضر اجتماع و همچنین، گردهمآوری اتفاقاتی به ظاهر بیاهمیت و خلق مفهومی ژرف و تأثیرگذار را به رخ همگان کشیده است.