سیصد چهار صد سال پیش یك داستانی به دنیا آمد به نام عزیز و نگار. خودش پا در آورد، از این دهان به آن دهان و از این روستا به آن روستا سفر كرد و عزیز و نگار این طوری بزرگ شدند.
هارلی اسمیت نوزده ساله به کار و زندگی خودش مشغول است. پیتزا میخورد، سرکار میرود، از قدرتهای مخصوصش یواشکی استفاده میکند و فیلمهای تینیجری میبیند.
رسماً از زندگیام بیزار بودم. از همه چیزش، به معنای واقعی کلمه. میدانستم که میتواند از این هم بدتر باشد. میشد بیخانمان باشم یا یک بیماری صعبالعلاج بگیرم یا در کشوری زندگی کنم که افراطیها روی دخترهایی که به مدرسه میروند، اسید میپاشند. اما به جز این طور تراژدیهای واقعی، اخیراً خیلی سخت بود چیزی را پیدا کنم که بتوانم از بابتش خوشحال باشم.
"از ترس تنهایی" داستان تردیدهای دختر سی سالهای است که به شکل ناخواسته در موقعیت عاشقانهی پیچیدهای قرار میگیرد. او که همیشه دختر خوب و سربهراهی بوده است، در شب تولد سی سالگیاش وارد ماجرایی میشود که زندگی عاطفیاش را بهکلی عوض میکند. ماجرایی که به او میفهماند مرز درست و غلط بسیار باریک است و گاهی لازم است در زندگی خطر کنیم. رمانی که درست مثل زندگی است.
جین آستین با نوشتن کتاب اما، توانایی و استعداد خود در به نقد کشیدن نگاههای همیشه حاضر اجتماع و همچنین، گردهمآوری اتفاقاتی به ظاهر بیاهمیت و خلق مفهومی ژرف و تأثیرگذار را به رخ همگان کشیده است.