«گهوارهی گربه» رمانی است دربارهی شاید مسئلهی امروز دنیا: نابودی جهان و زندگی به دست انسان. طنز سیاه ونه گات و نگاه انتقادیاش از «گهوارهی گربه» رمانی جذاب و ژرف پدید آورده است.
نویسنده با نثری روایی و شیوا میکوشد داستان نقش زنان هتل متروپل و خبرنگاران خارجی که با این زنان کار میکردند را برای اولین بار با استفاده از بایگانیهای انگلیسی و منابع روسی افشا کند.
تا حالا نشده سنگی را از لای گل برداری و برگردانی؟ وقتی برش گرداندی، کرم ها پشتش نمی لولیدند؟ و لابد کپک زده بود. چندشت نشد؟ مسحورش نشدی؟ میخواستم به همین برسم! تو هم مسحور چیزهای چندشآور میشوی.
دلم نمیخواست تا زمانی که زنده است دربارهاش بنویسم، اما اکنون به نظر میرسد چارهای ندارم. مرگ به هر دوی ما نزدیک میشود. نمیتوان دانست مرگ چه کسی قدمهای بلندتری برمیدارد. این کتاب احتمالا به همین دلیل کتابی خواهد شد کاملا متفاوت با آنچه قبلا تصور میکردم.
فارسیخوبودن به معنای قرارگرفتن در شبکهای از روابط با مردمانی بود که اکنون در گروههای متفاوتی دستهبندی میشوند.فارسیخویی به معنای تعلق به یک جغرافیای مشخص نبود.
آقای گایزر یک زمانی میدانست که جزر و مد چطور درست میشود، آتشفشانها، کوهها و غیره چطور شکل گرفتهاند. به جای اینها حالا میداند در تانکر شوفاژ چند لیتر سوخت جا میگیرد.