تقصیر مترجم ویتنامی بود! گفت که موتور دارند. میگفت کار میکند. به علاوه دیدم که بادبان دارند. نه، نه. میدانستم با بادبان نمیتوانند زیاد دور بروند اما فکر میکردم موتور کار میکند. مترجم خیالم را راحت کرد که کار میکند. حرف او را قبول کردم میشود. بپرسم چرا نباید حرف او را باور میکردم؟پسر عمو نگو به خاطر من حرف بزن. مگر من بخشی از وجود تو نیستم؟ اگر میتوانی داستان مرا بگو.اقیانوس خیلی درندشت است. از هر طرف که نگاه میکنی فرش بیپایان پهن شده. مردم ضعف میکردند. موتور خیلی وقت پیش از کار افتاده بود، قایق نشتی داشت.