در حال راه رفتن در پیاده رو فردی را میبینید که کنار دیوار نشسته و مشغول تعمیر قلب و چشم و مغز انسان است. بدون ذرهای تعجب، راه خود را ادامه میدهید. کمی دورتر به کیوسک روزنامه فروشی میرسید و برای خواندن تیتر روزنامهها مقابل آن میایستید. یکی از روزنامهها در صفحه اول خود با حروفی درشت نوشته خوردن انسان حق حیوانات است. » این هم هیچ حساسیتی در شما بر نمیانگیزد...
یاسر محجوب در یک عاشقانهی برعکس، مجموعهای از بهترین داستانهای کوتاه جهان را گردآوری و ترجمه کرده است. ملاک انتخاب داستانها، در عین مهم بودن، کمتر دیده شدن آنها نیز بوده است. یعنی برای نویسنده تکراری نبودن و نو بودن اثر در داخل ایران حائز اهمیت بوده است.
در پنج داستان گالری امیال بشری، تلخی و تباهی این روزگار هم جریان دارد، با این همه پایان آنها رو به روشنایی و امید است و روایت سرخوشانهی نویسنده باعث شده که فضای داستانهای کتاب عبوس و تیره نباشد.
به ياد می آورم چگونه آن شب بيدار زير نور واگن در خلسه ی لطيف و لذت بخشی از هيجان دراز كشيده بودم گونه ی سوزانم را به بالش تر و تميز كتانی می فشردم و تپش قلبم كوبش پيستون های عظيمی را تقليد می كرد كه قطار را بی وقفه به پيش می راند...