کتاب حاضر داستان زندگی مردی به نام بهادر را روایت میکند که بهتازگی از روستای دراگون به تهران آمده و تمام دارایی خود را از دست داده است. مواجههی او با جسم زخمی سپیده، وارث یک شرکت مدلینگ که در تصادفی حافظهاش از بین رفته است، جریان زندگی او را بهکلی تغییر میدهد و درگیریها و رویدادهای غیرمنتظرهی فراوانی را برایش رقم میزند.