من شاعری هستم که مانند همه مردان، برایم یادگارهایی از عشق به جا مانده است که از آنها شرمگین نیستم. این یادگارها مجموعه ای از نامه هاست که شجاعت لازم برای سوزاندن آنها را ندارم. انکار نمی کنم که به سوزاندن آنها اندیشیده بودم. سوزاندن آنها مانند انتشارشان مرا از نگهداری یادگارهای ارزشمند- یعنی نامه هایی که باید از آنها نگهداری می کردم رها می ساخت. هرکدام از این دو کار (سوزاندن و انتشار) محبوبه هایم را نیز که با نگهداری نامه ها در نزد من زندانی بودند، آزاد می ساخت.