برشی از کتاب : صداهای مناند به سرودخوانی تا که از سرشان بیفتد خواندن، آن خاکسترین دهانبندخوردگان در سحرگاهان، آن جامعههاشان به بر چون پرندگان نزار زیر باران. در انتظار، زمزمهی شکستن یاسها. و سپید که سرزند خورشید شقهشقه در خورشیدهای کوچک سیاه. و همیشه شباهنگام، قبیلهای از کلمات مثله سر درپی سرای است در گلوی من، تا که از سرشان بیفتد خواندن، آن جرارگان، آن مالکان سکوت.