این کتاب خاطره نیست، پویشی شخصی است که سعی دارد چشماندازم را تنظیم کند و در این راستا داستانهای شخصی بسیار ناراحتکنندهای (حداقل برای من) نقل میکند در این خصوص که مرد بودن به چه معناست و اگر با موضوع مردانگی برخوردی متفاوت میداشتیم چه معنایی پیدا میکرد. از آن جایی که این موضوعی بسیار شخصی است مجبورم میکند تا با آن بخش وابستۀ خود که میخواهد همه من را دوست داشته باشند، بپذیرند و گمان کنند آنچه من برای گفتن دارم و تمامی کلمات تأییدی دیگر که از یک گوش میآیند و از گوش دیگر بیرون میروند عمیق و جالب هستند، برخورد کنم؛ زیرا هرچقدر هم که موردتحسین قرار بگیرم تلاش خواهم کرد آن را باور کنم. اما من مشکلی برای باور دیگر عقاید ندارم؛ عقاید منفی، عقاید سطح پایین، عقایدی که برحق بودن من را تقویت میکنند، عقایدی مبنی بر اینکه شاید من نباید این کتاب را مینوشتم. عقایدی که باعث میشود از خود این سؤال را بپرسم که واقعاً چه چیزی برای ارائه دارم؟