در نیمه ی دهه ی شصت شمسی در ژرفنای یکی از دره های زاگرس مرکزی ، جایی میان کهگیلویه و بویراحمد و چهار محال و بختیاری، گروه کوچکی از مردمی منزوی و دورافتاده پیدا شدند که همچنان به سبک دوره ی پارینه سنگی زندگی می کردند.
صدای زنانهای از دوردست به گوش رسید. «راسکو، راسکو» اَبی با خود فکر کرد که حتما یک نفر داشت سگش را صدا میزد که شب به خانه برود. «راسکوووو!» کلمه کشدار و با لحنی آوازگونه بیان شد، ولی ردی از کلافگی در خود داشت.
داستانهای آگاتا کریستی، بهخصوص آن دسته که دربارهی ماجراهای کاراگاه هرکول پوآرو یا خانم مارپل هستند،لقب «ملکهی جنایت» را برای او به ارمغان آوردند ،او همچنین در راه توسعه و تکامل داستانهای جنایی کوشیده است.