کودکی که از بازی برمی گشت و ترجیح میداد دیرتر به خانه برود در تاریکترین دقایق روز صدای بال زدن کبوتری را شنید سربالا کرد دفتری پرورق از بالای سرش عبور میکرد پرید آن را گرفت فقط صفحهی اولش سیاه شده بود طفل خوشحال شد که بهانهای برای دیر رفتن و خوشحال کردن والدینش یافته است....
وداع نمیکنم قصه به دوش کشیدن بار سنگین تاریخ است. روایت کسانی که زخمها را زندگی میکنند و در میان برف و سکوت به دنبال راهی برای ادامه دادن میگردند....
روياي چين تصويري است از درهمشكستن روح جمعي ملتي كه حكومت اقتدارگراي تشنه قدرتش در جستجوي راهي است تا حافظهها را پاك كند، تاريخ را از نو بنويسد و بر حقيقت خاك بپاشد. ما جيين در اين كتاب قصه ويرانشهري را تعريف ميكند كه نه در سرزميني بينام در آينده، بلكه در همين چين امروز قرار دارد.
کمپ مهاجران غیر قانونی در حومهی پاریس، که یادآور کوچههای تاریک و نمور و خانههای ویرانهی بینوایان است و خانوادههایی که هر کدام از کشوری به اینجا پناه آوردهاند....