آیا خانه ها رازهای تاریک و سیاهی با خود دارند؟ آیا جسدها و ارواح در خانه ها باقی می مانند و در زمان مناسب بیرون می آیند؟ آیا گذر زمان خاطرات و شرارت ها را از بین میبرد؟
خانه کودکی بث و خواهر و برادرش در شهری کوچک و عجیب پر از رازهایی است مربوط به ناپدید شدن پدرشان و دختر کوچک همسایه آنها که برای خاک سپاری مادرشان به زادگاهشان برگشته اند، فیلم ویدئویی ترسناک می یابند مربوط به شبی تاریک و مرموز در دل جنگل با تماشای این فیلم آنها بعد از بیست و سه سال تصمیم می گیرند با تحقیق دربارهٔ گذشته راز جنایتی را کشف کنند که پلیس پاسخی برایش نیافته بود. کم کم دروغ های نزدیک ترین آدم های زندگیشان آشکار میشود و آنها را در بهت و حیرت فرو می برد عشقها و خاطرات زنده میشوند و داستان در دو زمان حال و گذشته ادامه می یابد
اما آیا بهتر نیست گذشته را رها کرد و ارواح را آزاد گذاشت؟ کشف کردن واقعیت آن هم از راه فیلم های خانوادگی و دفترچه خاطرات گذشته کار درستی است، آیا میتوان گناهکاران را بخشید و زندگی را از سر گرفت؟