پریباد آهی کشید و گفت: «زنهایی که بذر عشق در وجودشان کاشته شده پریانی حقیقیاند که عاقبت یا تنها ماندگانی از یاد رفته خواهند شد یا همچون پریباد افسانهای با آرزوهای برباد رفته!»
در این رمان، شخصیت اصلی با چالشهای درونی و بیرونی مواجه است که او را به سمت جستجوی هویت و معنا در زندگی سوق میدهد. نویسنده با استفاده از زبان ساده و روان، به بررسی احساسات و افکار شخصیتها پرداخته و خواننده را در مسیر تحول و کشف درونی همراه میکند.
حس وظیفه آنگاه معنا می یابد که حرفه ای را که در پیش گرفته ای، با عشقی آتشین دوست بداری و چون بر سر دوراهی قرار بگیری، بر اساس نداری وجدانت دست به انتخاب بزنی. یک سو، زندگی در پناه سکوت تحمیلی و سوی دیگر، مرگی همراه با طلیعهی فریاد واپسین حقیقت.
داستان از روزهای پر از مشکلات و ناامیدی ون گوگ در یک معدن زغال سنگ در جنوب بلژیک تا سالهای شگفت انگیز او در جنوب فرانسه با این نقاش بزرگ و جریان ساز همراه میشود و رنجها و عشقهای او را به شکلی جذاب و ملموس روایت میکند.