کتاب داستان زنی است به نام « مهرانه » که در یک زلزله ، همه اعضای خانواده اش را از دست داده است. داستان از زمانی آغاز می شود که او سالها بعد در تهران مشغول به کار و زندگی است، اما هنوز کم و بیش در خاطرات تلخ گذشته سیر می کند
همان عکس سالی مان به این نتیجه رسیده ام که مفهوم عکس محبوبم در تضاد با آن چیزی است که نشان می دهد؛ در واقع این دختر بزرگتر با ژست ستیزه جویانه اش است که پشتش را به خواهرش و پسرک ایستاده بر چوب های بلند کرده خانواده؟