همه از قضیهی تیمارستان گریلاک خبر دارند. این تیمارستان قرار بود محل نگهداری و درمان کودکان و نوجوانان روانی باشد؛ اما اوضاع اینطور پیش نرفت. پس از مرگ مرموز چند بیمار کمسنوسال، بیمارستان تعطیل شد و ساختمان متروک ماندهاش در دل جنگل پوسید...
ویکتوریا شواب، نویسندهی این مجموعهی جذاب، در هر جلد مخاطبانش را به چالش میکشد تا با ترسهایشان مواجه شوند. کتاب، علاوه بر برانگیختن حس ترس در مخاطب، او را درگیر احساساتی مثل همدلی نیز میکند.
قدمهای خفهای میان دیوارها طنین میاندازد و احاطهام میکند. شبیه صدای پوتین است یا چیزی پاشنهدار. حتم دارم صدای پاهای برهنهی جونا نیست. ترس به نیازم برای گرم کردن انگشتهای پایم غلبه میکند و لحاف را تا چانهام بالا میکشم...