من بهتون میگم. همهچیز از قبل برنامهریزی شده. اونا میدونستن که من جلو این طاقچه میایستم، وقتی دستام روی مجسمهس و همهٔ این چشمها دارن من رو نگاه میکنن. این چشمها دارن من رو میبلعن... هاه! فقط شما دو تا اینجایین؟ من فکر میکردم آدمهای بیشتری اینجا باشن؛ بیشتر از شما دو تا. پس جهنم اینه!