"سواری روی دریاچه کنستانس" با الهام از افسانهای آلمانی شکل گرفته است که در آن، اسبسواری در یک روز زمستانی بهطور ناخواسته از روی دریاچۀ یخزده کنستانس عبور میکند، بیآنکه از خطر مرگباری که او را تهدید میکند، آگاه باشد. اسبسوار پس از اطلاع از مهلکهای که در آن بوده از اسبش به زمین میافتد و در دم جان میدهد...
"چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد"، یکی از بزرگترین نمایشنامههای جهان، داستان زن و شوهری است که شبی دیروقت زن و شوهر جوانی را به خانهی خود دعوت میکنند. تمام داستان در همان شب اتفاق میافتد و تا نزدیکیهای صبح به طول میانجامد.
شهر در آتش جنگ داخلی میسوزد و یک دختر خدمتکار، از همه چیز خود میگذرد تا از کودکی رها شده، محافظت کند. اما زمانی که بالاخره صلح دوباره برقرار میشود، مادر این کودک نیز از راه میرسد تا پسرش را از دختر خدمتکار پس بگیرد...