از همان دور معلوم بود، آنقدر معلوم بود که حتی کور هم میتوانست ببیند که آنان مرگ را به بازی گرفتهاند و اصلا به شوق مرگ پا به این معرکههولانگیز گذاشتهاند. احمد از پشت شیشه و کرکرهی مشبک پیرهندوزی حس کرد، کشف کرد، یقین پیدا کرد که آن جوانان تا هدیهای هدیههایی به مرگ ندهند رضا نخواهند داد و به خانه نخواهند رفت...
هزار و یک شب داستانی به نقل از پادشاهی با عنوان شهریار و روایتگر آن شهرزاد (دختر وزیر) است. اکثر ماجراهای آن در بغداد کنونی که یکی از شهرهای پر رونق ایران باستان هست میگذرد و بعضی از داستانهای آن را از ریشهٔ ایرانی و برگردانی از «هزارافسان» دانستهاند..