حادثه غریبى وقتى در یکى از نواحى مسکو واقع شد و دادستان محکمه دادگسترى ناحیه محلى در نواحى سن پترزبورگ آن را براى تولستوى حکایت کرد. چگونگى آن سرگذشت طبع وقاد و ضمیر فروزان آن حکیم اخلاقى را چنان برانگیخت که آن را به صورت افسانه و رمان درآورد و به آن نام رستاخیز نهاد.
«گهوارهی گربه» رمانی است دربارهی شاید مسئلهی امروز دنیا: نابودی جهان و زندگی به دست انسان. طنز سیاه ونه گات و نگاه انتقادیاش از «گهوارهی گربه» رمانی جذاب و ژرف پدید آورده است.