سرگذشت سگی گرگی به نام باک، که پس از خدمت به ارباب ها، وفاداری ها و نوازش دیدن ها و رنج بردن ها در خود کششی به محیط جنگل احساس میکند و تنها به عشق ارباب مهربانش است که میان آدمیان میماند.
تک تک آدمها را دوست می داشتم، اما هیچگاه به حضور در جمع آنان اشتیاق چندانی نداشتم. هیچگاه در نظر اول از کسی خوشم نیامده است؛ گمان نمی کنم هرگز در کوپه قطار با کسی که نمی شناختم حرف زده باشم.