دختر:با حال بود که. دکتر:آره با حال بود اما اون سال اکبر بود سعید بود یا یه نفر دیگه من که نمیشناختمش یکی بود حالا که وقتای بیرونش رو «تهران» تئاتر میخوند عید اولی که من رفتم تو نوبت اجرا افتاده بود...
خوشبختی ما همین جنس بنجلمونه، یه ربع طول میکشه تا کباب شی؛ دو ساعت هم هضم میشی؛ پس غصه هیچی نخور. پسرم دو ساعت و نیم دیگه هیچ خبری از تو توی این دنیا نیس...
نمایشنامه در قالب یک تک گویی زنانه، با ارجاعاتی به اجرایی فرضی از نمایش اتللو، و تمثیل عبور از میان جنگلی تاریک، تجسمی شورانگیز از احساسات زنانه در مناسبات عاطفی و انسانی عرضه می کند