متوجه شدم کنجکاوی عمیقی سرتاپای هولمز را فراگرفته است؛ از هاپکینز پرسید: «هاپکینز . . . مطمئنی این خانم ناشناس حتما از این مسیر عبور کرده؟» «بله قربان. راه دیگری نیست.»
در میان مرگ و زندگی کتابخانهای وجود دارد و در داخل آن کتابخانه قفسهها تا بیکران ادامه دارند. هر کتاب شانس امتحان زندگی دیگری را که میتوانستی داشته باشی به تو میدهد.