نمایشنامۀ کرگدن یک فانتزی تلخ از مسخ آدمهاست. این آدمها چه کسانی هستند؟ آدمهایی که گرفتار زندگی روزمرۀ خود شدهاند و در عالم بیخبری و جهالت دنبالهرو آدمهای پرمدعایی هستند که آنها را تحقیر میکنند.
آدمهای پرمدعایی که فکر میکنند از آگاهی بیشتری نسبت به قشرفرودست برخوردارند و به آنها فخر میفروشند؛ در حالیکه خود در جهالتی دیگر فرورفتهاند. آدمهایی که به جهت برخورداری از ثروت، خودشان را از دیگران برتر میدانند و نیز آدمهایی که قدرت، آنها را مغرور و سرمست کرده است.
اینها آدمهایی هستند که در این فانتزی مسخ شدهاند و همگی تبدیل به حیوانهایی شدهاند که زمین دیگر تاب تحمل سنگینی آنها را ندارد.دراین میان، تنها یک نفر است که درعین بیادعایی زندگی خود را میگذراند و از تمامی این هیاهو بهدور مانده است و تن به این مسخ تلخ نمیدهد و همین آدم است که نمایندۀ همان مردم اندک جامعه است که زندگی بهراستی سالمی را میگذرانند.
در طول سه پرده نمایشنامه همه ساکنین شهر کوچکی در فرانسه به کرگدن تبدیل میشوند و تنها فردی که تسلیم این دگرگونی جمعی نمیشود، شخصیت اصلی داستان برنژه است، شخصیتی گیج و دستپاچه که در طول نمایشنامه به خاطر تأخیرها و نیز نوشیدنهایش مورد انتقاد قرار میگیرد. نمایشنامه بهطور کلی پاسخی به وقایع بعد از جنگ جهانی دوم و دربردارنده موضوعاتی مانند پیروی از رسوم و عقاید، فرهنگ، فلسفه و اخلاقیات است.
نمایشنامه به سه پرده تقسیم میشود و هر پرده صحنهای از هجوم کرگدنها را نشان میدهد. کرگدن آزاد باعث تعجب شخصیتها میشود. ژان نمیتواند آنچه را که میبیند باور کند و میگوید: «نباید وجود داشته باشه». فروشنده فریاد میزند و همسرش با گربهای خون آلود بیرون میآید: «ما نمی تونیم بذاریم گربه هامونو یا هر چیز دیگهای از بین بره». شروع نمایشنامه با ترس افراد همراه است. مردم به کرگدن تبدیل میشوند. اولین مخالفت آغاز میشود،
بوتار، مدیر مدرسه، خاطرنشان میسازد که «داستان پوچی» است. او باور نمیکند که کرگدنها واقعی باشند. او با وجود این مخالفتها خود نیز به کرگدن تغییر شکل میدهد. در ابتدا وجود کرگدنها در شهر برای ژان مزاحمت ایجاد میکند، اما او در برابر چشمان مستأصل دوستش برنژه تبدیل به کرگدن میشود. ژان رنگ پریده و بیحال میشود، شاخی روی پیشانی اش درمی آید، به صدای بلند نفس میکشد. پوستش سختتر و صدایش خشن میشود. نمیگذارد دوستش با دکتر تماس بگیرد، به اتاقش میرود و خود را محبوس میکند. مدعی است که هیچ چیز غیرعادی وجود ندارد: «کرگدنها موجوداتی مثل ما هستن و مثل ما حق زندگی دارن». او به ناگهان اعتراض میکند: «انسانیت تموم شده، همتون یه مشت احساساتی مسخره هستین».
در پایان همه به جز برنژه، دودار و دیزی به کرگدن تبدیل شدهاند. دودارد تبدیل را بیاهمیت میداند و به کرگدن تغییر شکل میدهد. برنژه و دیزی توافق میکنند که تبدیل نشوند، ازدواج کنند و نسل بشر را حفظ کنند. اما خیلی زود دیزی از «نجات دنیا» صرف نظر میکند و کرگدن را زیبا میبیند و تبدیل به کرگدن میشود. برنژه تصمیم میگیرد که تسلیم نشود: «من آخرین انسانم. تا آخرش می مونم». و شروع به گریه میکند چراکه اگر بخواهد هم نمیتواند به کرگدن تبدیل شود.
از این اثر به عنوان یکی از مهمترین نمایشنامههای قرن بیستن و در زُمره یکی از «نگینهای تئاتر دنیا در تمام اعصار» یاد میشود.
دربارهی نویسنده
اوژن یونسکو متولد ۲۶ نوامبر ۱۹۰۹ و درگذشته در ۲۸ مارس ۱۹۹۴ میباشد. او نویسنده و نمایشنامهنویسی فرانسوی-رومانیایی است و به عنوان بارزترین نماینده تئاتر آوانگارد فرانسه شناخته میشود.