کتاب ژان باروا رمانی فلسفی به قلم روژه مارتن دوگار است. این کتاب را منوچهر بدیعی به فارسی ترجمه کرده است.
روژه مارتین دوگار چهرهای نامآشنا در ادبیات فرانسه است. او در سال 1937 موفق به دریافت جایزهی نوبل ادبیات شد. در سخنرانی دریافت جایزهاش گفت که رماننویس حقیقی همواره در جهت شناخت انسان پیش میرود و میکوشد تا شخصیتهایی که میپردازد، گواه این حقیقت باشد که هر انسان منحصربهفرد و تکرارناشدنی است. دوگار در رمانهای خود همین رویکرد را پیش گرفت و برای کتابهایش شخصیتهای منحصربهفردی پرداخت.
او برای رمان ژان باروا، شخصیت ژان باروا را پرداخت. مردی که توسط آداب کلیسای کاتولیک تربیت شده، در همهی عمر معتقدی سفت و سخت بوده و اکنون نسبت به عقایدش دچار شک شده است. دوگار در این رمان یکی از بزرگترین معضلات انسان قرن بیستم را واکاوی میکند. در آن زمان پیشرفت علم با سرعتی سرسامآور انجام میشد و دنیا هر سال تغییر میکرد و جنگهای طولانی و وحشیانه بهمرور اعتقاد مردم را کمرنگ کرده بود. در آن دوره انسان مدرن در دوراهی میان علم و مذهب گیر کرده بود و هنوز نتوانسته بود بین این دو بُعد به تعادل برسد. از این جهت این کتاب به محبوبیت بسیاری رسید و بهسرعت به نقل محافل تبدیل شد. علاوهبراین، این کتاب از کتابهای موردعلاقهی آلبر کامو و آندره ژید بوده است.
در این کتاب ژان باروا دچار تردیدی فلسفی شده و به هر آنچه تا دیروز مسلم میپنداشته عمیقاً فکر میکند. خواننده در این مسیر با او همراه میشود و تغییرات فکری او را دنبال میکند. به همراه او استدلال میکند و در نهایت با این تردید به روشی منطقی برخورد میکند.