او با مادربزرگ مادری خود زندگی می کند و بهترین و تنها دوستش هورا نام دارد. حال که سمر در آستانه ورود به دانشگاه است به دنبال یافتن شغلی مناسب برای تامین مخارج زندگی پای در دفتر وکالت رحیم آبادی می گذارد؛ بی آنکه بداند چه سرنوشتی در انتظارش است و چه اتفاقی برایش رخ خواهد داد، اتفاقی که زندگی اش را زیر و رو خواهد کرد