هانیه کسائیفر سالهاست مینویسد. نویسندهای که در بسیاری فضاها تجربه دارد و این تسلط را میتوان در اولین رمانِ او به خوبی دید. زَخم زَن داستانی نامتعارف از روزگاری متعارف است. داستانی که در آن یک اتاق در بدن تبدیل به رخدادی در کلِ متن میشود. زخمی که خونش بند نمیآید. رمان داستانِ زوجی موفق، خوشحال و خوشبخت است که مانند خیلی ها فکر میکنند روزگار چنین است و چنان هم خواهد ماند. اما یافتن یک پرندهٔ کوچک و ناتوانِ رو به موتْ زن را که از قضا علاقهای به حیوانات ندارد مجاب میکند تا به او رسیدگی کند. مرد دلبستهٔ گربههاست و روزگاری آرام با همسر و فرزندش دارد. زن نیز انگار از همه چیز راضی ست اما بعد ورود این پرنده که آن را از همه پنهان کرده، ماجراهایی را رقم میزند که حیرتآور است. مسئله این جاست که پرنده باید مدام تغذیه شود. آن هم خونِ زندهٔ زن... کسائیفر رابطهای عجیب بین قهرمان اصلی خود، پرنده، همسر و خانواده میسازد که با یک روند هولناک و غیرقابلِ پیش بینی مواجه میشود. زن داستانِ او هم باید با خود بجنگد، هم پرندهای که هم به او عاشق است، هم متنفر، هم ماجراهایی که بعدِ این ماجرا بر او آشکار میشود. آیا زخمها برای همیشه التیام مییابند؟