شايد زندگی پيدا کردن بخشهايی از خودمان در تکهتکههايی از يک کُلِ منسجم است. پيدا کردنی که بهاندازۀ يک عمر طول میکشد. و تکههايی که همهجا حضور دارند و فقط کافي است ما در مسيرشان قرار بگيريم، آن وقت اگر هشيار باشیم، شايد بخشهايی از خودمان را ببينيم. بخشهايی از خودمان را در رابطهها و در آدمهايی که تجربه میکنيم، در موقعيتهايی که قرار میگيريم، در فيلمهايی که میبينيم، در تاريخی که مرور میکنيم و حتی در کوچهای که هيچ عابری ندارد و باد درختهايش را بدون حضورِ تماشاچيان نوازش میکند. شايد زندگی همين است. ما زندگی را نه بهصورت يک کل که بهصورت جزئياتی روزمره ميبينيم.